پاراگراف کتاب (88)
انسان هیچگاه خوشنود نیست!

سرتاسر زندگی را به دنبال خوشنودی خیالی می دود، خوشنودی ای که به ندرت به دست می آید و وقتی هم که به دست آمد همان بیداری از خواب خوشحالی است؛ چون کشتی شکسته ای که بی دکل به بندرگاه وارد میشود. دست آخر هم تفاوتی نمیکند که در طول زندگی خوشبخت بوده یا بدبخت، چون زندگیِ وی چیزی جز یک اکنونِ گذرا نبوده و اکنون نیز پایان یافته.

جهان و تاملات فیلسوف | آرتور شوپنهاور
 ...................
پاراگراف کتاب (85)
 عشق فقط وقتی دل انگیز است که محبوب خود تو را دوست داشته باشد، نه وجهی از تو، مثلا پولت را. مردم دوست دارند به خاطر خودشان دوست داشته شوند. اگر کسی تو را به خاطر بخشی فرعی از وجودت دوست داشته باشد، یا دلبسته ی تصویری دروغین از تو باشد، در واقع تو را به خاطر چیزی غیر از خودت دوست دارد. البته کسی که هویتش را بر مبنای پول یا قدرت پول درآوردن تعریف می کند، یا هویتش را در زیبایی یا هوش یا مهربانی سرشارش خلاصه می داند، در آن صورت نباید گله کند که چرا دیگران او را به دلیل این خصایصش دوست دارند.
 
البته تو می توانی به خاطر آن که کسی فلان ویژگی های خاص را دارد، عاشقش بشوی و همچنان از وجود آن خصوصیات در محبوبت لذت ببری، اما دیر یا زود باید او را به خاطر خودش دوست داشته باشی، نه به خاطر آن خصایص، یا مجموعه ای از آن قبیل خصایص.

درباره ی عشق | رابرت نوزیک
 
 .....................
 
پاراگراف کتاب (86)
اجازه ندادم هیچ خیابان، میدان، مدرسه و بیمارستان به اسم من نامگذاری شود. درآمد سالیانه ی من و اموالم هر ساله به صورت رسمی اعلام می شود. قسمتی از حقوقم را به دولت و مراکزی می بخشم. هیچ کتاب آموزشی حق ندارد از من بنویسد و یا تصویری از من چاپ کند. بهترین رفیق دوران مبارزه را که وزیر هم بود به علت فساد مالی و ثابت شدنشان در دادگاه، حکم اعدامش را تایید کردم و برایش گریه کردم. مبارز و انقلابی که فساد کند، باید فاتحه ی کشور را خواند.

صد ساعت با فیدل کاسترو | ایگنا سیورامونت