با شهریار(الا تهرانیها 1)
شعری که در زیر می بینید سروده شهریاره و داستان از
این قرار بوده که یک سرباز ترک
بعد از دوره ی خدمت خودش که تو تهران بود پیش شهریار میره و به اون در مورد اینکه تهرانی ها همش اون رو به خاطر ترک
بودنش مسخره میکردن شکایت میکنه
و همین باعث میشه که شهریار این شعر رو بگه.خیلی قشنگه مایه عبرت تهرونیا البته تهرونیای اون زمون چون تهرونیای
الان که قربونشون برم با مسخره
کردن دیگران و سوژه کردن این
و اون تو جوکاشون (اگه جالبه بگین بقیشم بگذارم!)
الا ای داور دانا تو میدانی که ایرانی
چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی
چه طرفی بست از این جمعیت ایران جز پریشانی
چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتر است از زن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
کاری ندارن!!!


