قضای حاجت

            
ماجرای خنده دار قضای حاجت ناصرالدین شاه در سفر فرنگ
نقل است که ناصرالدین شاه وقتی به اولین سفر اروپایی خود رفت در کاخ ورسای و توسط پادشاه فرانسه- یکی از همین لویی هایی که امروز تبدیل به میز و صندلی شده اند- از او پذیرایی شد، بعد از مراسم شام، اعلیحضرت سلطان صاحب قران به قضای حاجتش نیاز اوفتاد و با راهنمایی یکی از نوکرها به سمت یکی از توالت های کاخ ورسای هدایت شد.
سلطان صاحبقران بعد از ورود به دستشویی هرچه جستجو کرد چیزی شبیه به موال های سنتی خودمان پیدا نکرد و در عوض کاسه ای دید بزرگ که معلوم نبود به چه کار می آید
غرورش اجازه نمی داد که از نوکر فرانسوی بپرسد که چه بکند پس از هوش خود استفاده کرد و دستمال مبارکش را بر زمین پهن کرد و همان جا….!

حاجت که برآورده شد سلطان مانده بود و دستمالی متعفن؛ این بار با فراغ خاطر نگاهی به اطراف انداخت و پنجره ای دید گشوده بر بالای دیوار و نزدیک به سقف که در دسترس نبود پس چهار گوشه ی دستمال را با محتویات ملوکانه اش گره زد و سر گره را در دست گرفت و بعد از این که چند بار آن را دور سر گرداند، تا سرعت و شتاب لازم را پیدا کند، به سوی پنجره ی گشوده پرتاب کرد تا مدرک جرم را از صحنه ی جنایت دور کرده باشد.

گویا نشانه گیری ملوکانه خوب نبوده چون دستمال بعد از اصابت به دیوار باز می شود و محتویات آن به در و دیوار و سقف می پاشد. وضع از اول هم دشوارتر می شود. سلطان، بالاجبار، غرور را زیر پا می گذارد، از دستشویی بیرون می رود و به نوکری که آن پشت در انتظار بود کیسه ای پول طلا نشان می دهد و می گوید این را به تو می دهم اگر این کثافت کاری که کرده ام رفع و رجوع کنی.

می گویند نوکر فرانسوی در جواب ایشان تعظیم می کند و می گوید من دو برابر این سکه ها به اعیلحضرت پادشاه تقدیم خواهم کرد اگر بگویند با چه ترفندی توانسته اند روی سقف خرابکاری کنند !!!!

معشوقم

             پیدا بکن یک آدم آدم تری را
و شانه های محکم و محکم تری را
آقای خوبی که دلش سنگی نباشد
معشوق های دوستت دارم تری را !!
من را رها کن هرچه می خواهی تو داری
از دست خواهی داد چیز کمتری را
با گیسوانت باد بازی کرد و رقصید
و زد رقم، آینده ی درهم تری را
تو آخر این داستان باید بخندی
پس امتحان کن عاشق بی غم تری را ...
من می روم، آرام آرام از همه چیز
هر روز می بینی من مبهم تری را
من را ببخش از این خداحافظ، خداحا ...
پیدا نکردم واژه ی مرهم تری را . .

قیافه دخترا وقتی برا خواهرشون خواستگار میاد

ادامه نوشته

 





دلتنــــــگ نشــــدی ببیــــــنی
چـــــگونه خوبتـــــرین خــــاطره هــــــا
بی رحــــــم ترینــــــشان می شــــــود …



به سلامتی اونایی که ما رو فقط واسه خودمون میخوان
نه واسه اونچه که خودشون از ما میخوان !

به ﺳﻼﻣﺘﯽ اوناییکه ﮐﻪ ﻫﺮﮐﯽ اونارو ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺭﺵ ﺷﻠﻮﻏﻪ
ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩشون میدونن ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎن !



" تـــو "
دو حرفـــــــــ بیشتر نیســـت ،
کلمه ی کـــوتاهی که برای گفتنش ..
جانم به لبـ رسید و ناتمام ماند ...



کاش دهخدا می‌دانست
دلتنگی …
اشک ….
فاصله ….
بی وفایی….
تعریفش فقط دو حرف است تـــو

دلتنگم اما
تو را طلب نمیکنم…نه اینکه بی نیازم … صبورم..

********************************

کاش آدم ها یکم جرات داشتن …
گوشی رو برمیداشتن و زنگ میزدن و میگفتن :
ببین ؛ دلم واست تنگ شده ،
واسه هیچ چیز دیگه ای هم زنگ نزدم … !


بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
همچو شهری که به روی گسل زلزله هاست

********************************

دیـگـــر نه اشـکـــهایم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…

کاش شبی
روزی
جایی
بر لبان تو تکرار میشد نامم …
********************************


به گمانم یادت پنجره ی احساسم را میکوبد ، چرا که در دلم هوای دلتنگی به پاست

هراس یعنی من باشم ، تو باشی و حرفی برای گفتن نباشد



پشت این چشم ها
ابرها درگیرند
و من
کنار خنده هایت می مانم
در این دقایق دلتنگی

"خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا"

دلت که گرفت، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را میخواند ؟
اگر هیچکس نیست، خدا که هست...
.
.
اون لبخندی که برای پنهان کردن دردت میزنی،
لبخند خداست به بنده اش
اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه،
تمام مشکلاتو حل میکنه...
خدا تلفن ندارد، اما من با او صحبت میکنم
فیسبوک ندارد، اما من دوست او هستم
توییتر ندارد، اما من او را دنبال میکنم...
.
.
با خدا دعوا کردم با هم قهر کردیم فکر کردم دیگه دوستم نداره
رفتم تو رختخواب چند قطره اشک ریختم و خوابم برد
صبح که بیدار شدم مامانم گفت نمیدونی از دیشب تا صبح چه بارونی میومد...
می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دل های بزرگی که جای من در آن است، آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم.
دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!
هنوز من هستم.
هنوز خدایت همان خداست!



.
.
تمام خوبی ها را برایت آرزو می کنم، نه خوشی ها را
زیرا خوشی آن است که تو می خواهی
و خوبی آن است که خدا برای تو می خواهد...

بیایید

شنبه ساعت ۳۰/۱۱سالن آمفی تئاتر دانشگاه گردهمایی بچای علوم آزمایشگاهی است

حتما بیایید

 

یخوده درباره رشته و کارامون مخم حرف بزنم بید خوبه

اگه میتوند بید

بچای خوابگاهی که نزدیکن حتما بید

توجه توجه      جلسه امروز لغو شد

ببخشید که دیر گفتم اااخه همین الان بهم گفتن

امروز نید

خیلی خیلی ببخشید

چکنیم

گروه جزوه نویسی راه بندازیم یا نه؟؟؟

تفاوت گریه پسران و دختران

1364278914 عکس تفاوت هایی از گریه پسرها و دخترها

دخترها و پسرهایی که تا قبل از بلوغ به یک میزان گریه می‌کنند، چراکه ترشح هورمون پرولاکتین که باعث تحریک….

۱) زنان , دختران در یک ماه ۴ تا ۵ برابر بیشتر از مردها گریه می‌کنند.

۲)دختران و پسران تا قبل از بلوغ به یک میزان گریه می‌کنند، چراکه ترشح هورمون پرولاکتین که باعث تحریک تولید اشک می‌شود به یک میزان در هر دو جنس تولید می‌شود.

۳) پس از بلوغ میزان ترشح پرولاکتین که در تولید و تناوب گریه موثر است در زنان ۶۰درصد بیشتر از مردان می‌شود.

۴)غدد اشکی مردان از لحاظ ساختاری متفاوت و کوچک تر از غدد اشکی زنان می‌باشد و یکی از دلایل بیشتر گریه کردن زنان نیز همین مسئله می‌باشد. مردان و زنان نمی‌توانند یکدیگر را بخاطر چگونه گریه کردن شان مورد سرزنش قرار دهند.

۵)یکی دیگر از علل بیشتر گریه کردن زنان باورهای فرهنگی می‌باشند، که اجتماع گریه کردن زنان را بیشتر مورد پذیرش قرار می‌دهد.

۶)مردان آرام، بدون صدا و با اندکی اشک گریه می‌کنند. بطوری که معمولا کاسه چشمان آنها از اشک پر می‌شود، اما به ندرت اشک به گونه ها سرازیر می‌گردد.

۷)زنان معمولا پر سر و صدا و با اشک های فراوان گریه می‌کنند.

۸)مردان اغلب در نتیجه احساسات مثبت و زنان پس از درگیری و مشاجره با دیگران و یا در نتیجه احساس بی‌کفایتی گریه می‌کنند.

پسر بودن یعنی؟؟؟

پسر بودن یعنی نافتو که بریدن روووش دو سال حبس هم بریدن، پسر بودن یعنی فقط تا آخر دبستان بابا مامان پشت سرتن بعدش جامعه بزرگت میکنه، پسر بودن یعنی فقط یه سال وقت داری کنکور قبول نشی، پسر بودن یعنی بعد از 18 دیگه یا سربازی یا سربار، پسر بودن یعنی استرس سربازی و حسرت درس خوندنه بدون استرس، پسر بودن یعنی حفظ خواهر و مادر و همسرت از هر چی هیزیه، پسر بودن یعنی آزادی که از ( آ ) اولش تا ( ی ) آخرش همش مسولیته و حصار، پسر بودن یعنی جنگ که شد گوشت تنت سپر ناموسته، پسر بودن یعنی یه سگ دو زدن واسه یه لقمه نون که جلو زن و بچه کم نیاری، پسر بودن یعنی واسه عید لباس نخری که دخترت واسه خرید لباس هر چی دوست داره بخره، پسر بودن یعنی بی پول عاشق نشی، پسر بودن یعنی حرفایی که میمونه تو دل، پسر بودن یعنی « مرد که گریه نمیکنه » ، پسر بودن یعنی همیشه بدهکار بودن به همه، پسر بودن یعنی بعد از سربازی روز اول کلی تحویلت میگیرن روز دوم به چشه زالو نگات میکنن، پسر بودن یعنی ...................مسولیت مسولیت مسولیت

دصط مریزاد

اظ اینکح اومدید ممنون

هالا خیالم راهط شد   تا حفطح آیندح خوش باشید

دیگه نمیطونن بگن که ما نیومدم   اومدم ولی اصطاد نبود

۳۱/۶/۱۳۹۲ شروع کلاصا حح

باضم اض اینکح اومدین ممنون          

آنــگاه که خـداوند سـکوت را آفــرید ...

 


آنــگاه که خـداوند سـکوت را آفــرید ...

سکوت، یعنی گفتن در نگفتن، یعنی مقابله با شهوت رام نشدنی حرف،یعنی تمرین برگشتن به دوران جنینی و شنیدن انحصاری لالائی قلبِ مادر در تنهائی محض.

سکوت در مکالمه تلفنی، یعنی تردید یا مزاحمت، یا شرم.

هر سکوتی، سرشار از ناگفته ها نیست، بعضی وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هاست.

موسیقی، یعنی سکوت بعلاوه سکوت های شکسته شده ی موزون.

سکوتِ آرام کتابخانه، یعنی رعد و غرش نهفته ی تمامِ حرف های فشرده ی عالم، در پیش از این.

سکوتِ شاهد، یعنی شهادتِ دروغ، موقع خواب و استراحت و تعطیلی وجدان.


سکوتِ محکوم بی گناه، یعنی بغض، آه، گریه درون.

سکوتِ مظلوم، یعنی نفرینی مطلق و ابدی.


بعضی سکوت را به رشوه ای کلان می خرند و با سودی سرشار، به اسم حق السکوت، می فروشانند.

سکوتِ عاشق در جفای معشوق، یعنی پاس حرمتِ عشق.


سکوت، در خود گریه دارد ولی گریه، با خود سکوتی ندارد.

بعضی با سکوت آنقدر دشمنند که حتی در خواب هم آنرا با پریشان گوئی می شکنند.


سکوتِ در بیمارستان، بهترین هدیه ی عیادت کنندگان است.

آدم، بسیاری حرف ها را که می شنود، آرزو می کند کاش بشر گنگ و ساکت بود.


ایرانی ها، از قدیم معنی سکوت و سخن بخردانه گفتن را خوب بلدند، اشکال فقط در استفاده گاه و بیگاه از این دو نعمت، به جای هم است.

آنان که حرمت سکوت را پاس می دارند، بیش از حرّافانِ حرفه ای، به بشر امیدواری می دهند.


وقتی خدا بخواهد فساد کسی را برملا کند، نعمتِ سکوت را از او سلب می کند.

سکوتِ قاضی، رعب آورترین سکوتِ زمینی است، وقتی بدانی گناهکاری.


سکوتِ وداعِ واپسین دیدار دو دلدار، همیشه مرطوب است.

سکوتِ یک محکوم به مرگ، پر از پشیمانی لزج است.


خیالتان آسوده، سکوتِ مرگ، سرد و منجمد است، ولی شکستنی نیست.

زیر زمین خانه های قدیمی تمام مادر بزرگ ها، سرشار از سکوتِ ترشی سیر، انار خشکیده، سرکه ی انگور، عروسک ها و دوچرخه دوران بچگی است.


سینمای صامت، پر از سکوتی گویا و خنده دار بود.


غیرقابل درک ترین سکوت، متعلق به معلم ادبیات پیری است که، شاگرد قدیمش را در حال غلط خواندن گلستان سعدی از تلویزیون می بیند.


آزار دهنده ترین سکوت، وقتی است که دروغ می گوئی و مخاطبت در سکوتی سنگین، فقط نگاه می کند.

در گورستان، فقط در ساعات معینی که ارواح به میهمانی می روند، سکوت برقرار است.


بعضی، بلدند با تمام وجود مدت ها ساکت باشند، حیف که زبانشان آخر همه را به باد می دهد.

آدم های ترسو، برای فرار از سکوت، با خود حرف می زنند.


تابلوهای جهت نما، در خیابان و جاده ها، در سکوتی بی ادعا، عابران را راهنمائی می کنند.

تمام مردم جهان، با یک زبان واحد سکوت می کنند، ولی به محض باز کردن دهان از هم فاصله می گیرند.


کرو لال ها، در سکوتِ محض با هم حتی پرچانگی هم می کنند.

سکوت، خیلی خیلی خوب است، اما نه هر سکوتی.


بعضی، قادرند تا لحظه مرگ، سکوت کنند، به شرطِ آنکه حق السکوتِ قابلی در قبالش گرفته باشند.

در آخرت، تو را به خاطر حرفهای نسنجیده، ممکن است مجازات کنند، ولی سکوتِ بی جایت را، هرگز نمی بخشایند.


سکوت را با هر چیزی می شود شکست، ولی با هر چیزی نمی توان پیوند زد.

سکوت، حتی از نوع مطلق اش در نهایت شکستنی است.


دفاترِ سفید و بی خطِ نو، مثل نوارِ خام، مملو از سکوتند.

تاکنون، هیچ مترجمی پیدا نشده که بتواند سکوت را، از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند.


قطعاً یکی از راههای تحمل ِزندگی، پناه بردن به سکوت است.

همیشه گفته اند، از آن نترس که های و هو دارد، از آن بترس که برّوبرّ، نگاهت می کند و در سکوت، برایت نقشه ای شیطانی می کشد.


آدم های خسیس، ممکن است بی بهانه حرف بزنند، ولی بی بها، سکوت نمی کنند.

سکوت گاهی وقتها واقعا زیباست... مثل وقتایی که آدم توی طبیعته؛ توی یه جای بکر و دنجش. که جز پرنده ها و آب و درختاش کس دیگه ای نیست و صدایی نیست جز همین صداها که گوش دادن بهشون یه شور خاصی به آدم میبخشه.


سکوت ساحل واقعا زیباست و سکوت زمانیکه یه نوای زیبا به گوش میرسه و همه ی وجود آدم رو در بر میگیره ...

سکوت؛ در آن می توان شکفت، شکست، خندید، بارید، ترسید، شنید. در او می توان نشست و هیچ نگفت و تنها در سکوت است که می توان فاصله ها را با گوهر خیال، پیوند داد.


راستی چه زیباست سکوت؛ این واژه پر از فریاد ...

 

                       وقتی والدین با بچه ها تنها میشن !

خوشحالی یک دختر به خاطر قطع شدن پایش +عکس

                             13776030041 خوشحالی یک دختر به خاطر قطع شدن پایش +عکس
ادامه نوشته

یه مقداری جمله

 
 
 
 
 
 
فهمیده ام که نفرت هم مثل دیگر احساسات مثل عشق قیمت دارد !
تنفر را هم نباید خرج هر کسی کرد …
ادامه نوشته

سفر به تاریخ

                 ســــفر به تاریـــخ ، عکس های کمیاب             و خاطره انگیز

ادامه نوشته

عکسای دیدنی

 
 
تصاویر شگفت انگیز میکروسکوپی
به نظر می رسد که امروزه با دو جهان رو به رو هستیم، جهان چیزهای بزرگی که هر روز میبینیم و جهان میکرو که از چیزهای فوق العاده کوچک تشکیل شده است.
 
ادامه نوشته