خدا......
از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت زندگی خود را مدیون ماشین مدل بالایش است و خدا همچنان لبخند میزد …
.
.
باری که خدا روی شونه ام گذاشته اونقدر سنگین نیست که کمرمو بشکنه ، فقط اونقدری سنگینه که منو برای دعا به زانو دربیاره …
.
.
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺯﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻛﻨﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﻴﺮﻫﺎ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺸﺘﺮک ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﺍﺷﻐﺎﻝ ﻧﻤﻲ ﺑﺎﺷﺪ !
.
.
تو بازی زندگی موقع یارکشی چه خوبه آدم بگه :
من و خدا ، شما همه . . .
.
.
خالق من “بهشتی” دارد ، نزدیک ، زیبا و بزرگ ؛ و “دوزخی” دارد به گمانم کوچک و بعید و در پی دلیلی ست که ببخشد مارا …
.
.
نگران فردایت نباش ، خدای دیروز و امروزت ، فردا هم هست !!!
.
.
دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم !
وقتی محبت کردم و تنها شدم
وقتی دوست داشتم و تنها ماندم
دانستم باید تنها شد و تنها ماند تا “خـدا” را فهمید …
.
.
دنیای عجیبی شده است !!!
برای دروغ هایمان خدا را قسم میخوریم و به حرف راست که میرسیم می شود جان تــو …
.
.
همه را صدا زدم جز خدا …
هیچکس جوابم را نداد جز خدا …
.
.
گفتم : چقدر احساس تنهایی می کنم …
گفتی : من که نزدیکم ! (بقره آیه ۱۸۶)
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۱ ساعت 0:35 توسط مریم مهدی پور
|